وبلاگی برای تمام نیاز هایت
این وبلاگ جهت نیاز های مختلف شما به وجود امده است.
شنبه 25 دی 1395برچسب:, :: 8:2 بعد از ظهر :: نويسنده : محمد شاه محمدی اولا: اسماء الهی کلماتی هستند که با نظر به یکی از صفات الهی، به ذات پروردگار اشاره دارند. برای نمونه لفظ شافی با توجه به صفت “ شفادهنده” به ذات خداوند اشاره می کند . اسماء الهی واسطه بین ما و خدا هستند و ما در هر موردی خداوند را با اسم مناسب آن مورد می خوانیم. مثلا هرگاه درخواست بخشایش گناهان خود را داشته باشیم، خداوند را با لفظ “ یا غفور” می خوانیم و برای درخواست بهبود یک بیمار، لفظ “ یا شافی” را بکار می بریم، زیرا هر کدام از اسماء الهی اثر ویژه خود را دارند . برخی اسماء معنی عامی دارند و به جای چند اسم دیگر می توان آن ها را به کار برد، مثل لفظ علیم که اعم از سمیع و بصیر و شهید است؛ به همین دلیل شکل اسماء از نظر وسعت و ضیق معنا، در هم تداخل می کنند تا جایی که به اسمی منتهی شوند که دیگر اسمی ما فوق آن نباشد و به آن اسم اعظم یا اسم الله الاکبر گفته می شود . (البته اسم الله الاکبر به معنای دیگری هم به کار رفته است) و چون یک اسم هر چه وسیع تر باشد، آثار و برکات آن هم بیشتر خواهد بود، اسم اعظم دارای وسیع ترین محدوده اثر و برکت است، به گونه ای که هر امر و اثری را در عالم شامل خواهد شد .
ثانیا: در احادیث اسلامی وارد شده که هرکس خدا را به آن اسم اعظمش بخواند دعای او مستجاب میشود . و باز وارد شده است که اسم اعظم الهی، از اسرار میباشد، و دانستن آن کلید گشایش بسیاری از مشکلات است، و به همین دلیل جز پیامبران و امامان (ع) کمتر کسی بدان دست خواهد یافت . امام صادق(ع) فرموده است: به عیسی بن مریم (ع) دوحرف آن عطا شده بود، موسی (ع) چهار حرف، ابراهیم(ع) هشت حرف، نوح (ع)پانزده حرف، آدم (ع) بیست و پنج حرف و محمد (ص) هفتاد و دو حرف را میدانست ،و یک حرف، از آن حضرت هم مخفی بود در روایت دیگری میخوانیم: اسم اعظم خداوند متعال هفتاد و سه حرف است، و«آصف بن برخیا» فرزند خواهر سلیمان (ع) یک حرف آن را میدانست، که توانست بدان تکلم کند و زمین را مهار سازد و تخت بلقیس را با یک چشم به هم زدن،نزد سلیمان (ع) بیاورد و زمین به حالت اول برگردد . در روایت دیگری آمده: به حضرت عیسی (ع) دو حرف از "اسم اعظم" عطا شدهبود، که به بیان قرآن میتوانست: به اذن خداوند کور مادرزاد و بیمار مبتلا به پیسی را شفا دهد و نیز مردگان را زنده گرداند. در روایت دیگری میخوانیم: عمر بن حنظله، به امام باقر(ع) گفت: ای مولای من!من گمان میکنم نزد تو مقام و منزلتی دارم . امام باقر (ع) فرمود: آری، همینطور است . عمر بن حنظله گفت: حال که چنین است، من از تو درخواستی دارم . امام فرمود: درخواست تو چیست؟ عمر گفت: میخواهم "اسم اعظم خداوند" را به من بیاموزی ! امام باقر(ع) فرمود: آیا طاقت فهم و درک آن را داری؟ ! عمر گفت: آری . امام (ع) فرمود: داخل اتاق شو . وقتی «عمر» داخل اتاق شد، امام باقر(ع) دست خود را روی زمین گذاشت، اما بدون فاصله اتاق تاریک شد، به طوری که از ترس، ناله و فریاد «عمر» بلند گردید ! امام باقر(ع) فرمود: چه میگویی؟ آیا "اسم اعظم" را به تو بیاموزم؟ عمر گفت: نه، آنگاه امام(ع) دست خود را از روی زمین بر داشت و فضای اتاق بهروشنایی و حالت اول بر گشت. در روایاتی هم میخوانیم: افرادی به حضور حضرت امام حسین(ع) رسیدند و تقاضای آموختن "اسم اعظم الهی" را کردند، و چون از تلقی آن ناتوان ماندند،ازاین تقاضا منصرف شدند. و امام صادق(ع) فرموده است : ان سلمان، علم الاسم الاعظم .و لذا به اسرار غیبی و وقایع پشت پرده دانا بوده و گاهی آنها را بیان می کرده است . علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود در ذیل آیه « وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوین َ» می گوید: پدرم از حسین بن خالد از ابی الحسن امام رضا (علیه السلام ) برایم نقل کرد که آن حضرت فرمود: بلعم باعورا دارای اسم اعظم بود، و با اسم اعظم دعا می کرد و خداوند دعایش را اجابت می کرد، در آخر به طرف فرعون میل کرد، و از درباریان او شد، این ببود تا آن روزی که فرعون برای دستگیر کردن موسی و یارانش در طلب ایشان می گشت ، عبورش به بلعم افتاد، گفت : از خدا بخواه موسی و اصحابش را به دام ما بیندازد، بلعم بر الاغ خود سوار شد تا او نیز به جستجوی موسی برود، الاغش از راه رفتن امتناع کرد، بلعم شروع کرد به زدن آن حیوان ، خداوند قفل از زبان الاغ بر داشت و به زبان آمد و گفت : وای بر تو برای چه مرا می زنی ؟ آیا می خواهی با تو بیایم تا تو بر پیغمبر خدا و مردمی با ایمان نفرین کنی ؟ بلعم این را که شنید آن قدر آن حیوان را زد تا کشت ، و همان جا اسم اعظم از زبانش بر داشته شد، و قرآن درباره اش فرموده : « فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوینَ، وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی اْلأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ َ» . البته ما عقیده داریم که از عطایا و کراماتی که خداوند تبارک و تعالی به ائمّه اطهار علیهم السلام ارزانی فرموده است، " اسم اعظم " است و این از ویژگیهای آنهاست. 1 - امام باقر علیه السلام می فرماید: اسم اعظم خداوند، هفتاد و سه حرف است . آصف بن برخیا فقط یکی از آن حروف را می دانست که توانست زمین را درهم نوردد و قبل از یک چشم برهم زدن، تخت بلقیس را از سرزمین سبا در نزد سلیمان حاضر سازد و ما ائمّه معصومین - هفتاد و دو حرف از آنرا می دانیم و یک حرف را هم خداوند به خودش اختصاص داده که نزد او مستور است و لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم . 2 - امام صادق علیه السلام فرمود: به حضرت عیسی علیه السلام دو حرف از حرفهای اسم اعظم داده شده که به وسیله آن معجزات خود را ظاهر می کرد و به حضرت موسی بن عمران علیه السلام چهار حرف و بهحضرت ابراهیم علیه السلام هشت حرف و به حضرت نوح علیه السلام پانزده حرف و به حضرت آدم علیه السلام بیست و پنج حرف داده شد و خداوند تمام حرفها را برای حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت او جمع فرمود و اسم اعظم هفتاد و سه حرف است که به رسول الله هفتاد و دو حرف آن داده شده و یک حرف در پرده است. 3 - امام صادق علیه السلام فرمود: چگونه مردم، فرمایش امیرالمومنین علیه السلام را انکار می کنند که فرمود : « من اگر بخواهم با همین پایم به سینه معاویه که در شام است می زنم و او را از تختش سر نگون می نمایم» در حالی که عمل آصف بن برخیا را که تخت بلقیس را برای حضرت سلیمان علیه السلام آورد، انکار نمی کنند؟! آیا پیامبر ما افضل تمام پیامبران نیست؟ آیا وصی او بر ترین اوصیاء نیست؟ پس چرا لااقل امیرالمؤمنین را به قدر آصف نیز باور ندارند؟ خداوند بین ما و بین آنان که حق ما را انکار می کنند و برتری ما را قبول ندارند، قضاوت فرماید. شخصی به نام علی پسر محمد نوفلی می گوید: از امام هادی علیه السلام شنیدم که می فرمود: اسم اعظم خداوند متعال ، هفتاد و سه حرف است و نزد آصف تنها یک حرف بود که وقتی تکلم به آن حرف کرد توانست به تخت و جایگاه بلقیس ملکه سباء دست یابد و آن را در اختیار سلیمان پیامبر خدا قرار دهد و همه این کارها در کمتر از چشم بهم زدنی واقع شود ولی نزد ما ائمه علیه السلام هفتاد و دو حرف از اسم اعظم خداوند وجود دارد و یک حرف هم نزد خداوند عزوجل است که در علم غیب آن حرف مخصوص خود خداوند متعال است. نتیجه این که از ائمّه اطهار سلام الله علیهم اجمعین به کرّات و مرّات اعمال خارق العاده ای دیده شده که در بسیاری از آنها نور وجود اسم اعظم خداوند نزد ائمه اطهار مشهود است . البته باید توجه داشت که آنها در میان خودشان قواعدی دارند که در چه موقع اسم اعظم را به کار گیرند و چه وقت به کار نگیرند. ائمه علیهمالسلام قادر بر انجام امور، از راه غیر طبیعی می باشند و یا به تعبیر دیگر تسلط بر قوانین طبیعی و مافوق طبیعی دارند ولی در عین حال با قوانین عادی و طبیعی و طبق معمول زندگی میکنند. اما میدانند که در چه حالی اسم اعظم را به کار ببرند . پس بنابر آن چه از روایات به دست می آید، اگر کسی از اسم اعظم خداوند با خبر باشد، ویژگی هایی در او پدید خواهد آمد؛ هر دعایی بکند مستجاب می شود و حتی با اسم اعظم می تواند در جهان طبیعت تصرف کند. ثالثا: باید توجه داشت که این اسم، از قبیل الفاظ نیست بلکه برای آن، حقیقت و واقعیت دیگری است . البته در میان مردم مشهور است که خدا اسمی از قبیل الفاظ به نام اسم اعظم دارد که هرگاه به آن اسم خوانده شود، دعا مستجاب میشود; ولی به هنگام مراجعه به اسمای لفظی، چنین اسمی را پیدا نکردند. از این جهت گفتهاند این اسم از حروف مجهول برای ما، ترکیب یافته است و اگر ما بر آن دست یابیم، همه چیز را تحت ارادهی خود در میآوریم . گر چه در برخی از روایات اشاراتی به این نظر هست، چنان که وارد شده است که بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ به اسم اعظم نزدیکتر از سفیدی چشم به سیاهی آن است و نیز آمده است که در آیة الکرسی و اول سورهی آلعمران، حروف اسم اعظم پخش شده است و یا در میان حروف سوره حمد موجود است و امام آن حروف را میشناسد و آنها را ترکیب میکند و دعای او مستجاب میشود . و هم چنین همان طوری که بیان شد و معروف است؛ آصف بن برخیا ، از اسم اعظم اطلاع داشت و آن را بر زبان آورد و توانست تخت ملکه سبا را در کمتر از یک چشم به هم زدن، نزد سلیمان بیاورد و اسم اعظم دارای هفتاد و سه حرف است، خدا هفتاد و دو حرف آن را به پیامبران آموخته، ولی یکی را برای خود برگزیده است . ولی بحثهای حقیقی از علت و معلول و خواص آن، این نظر را رد میکند، زیرا در جهان هر پدیدهای برای خود علت ویژهای دارد و ضعف و قوت معلول بستگی به کیفیت علت از نظر قوه و ضعف دارد; هرگاه اسم اعظم از قبیل الفاظ باشد، سرانجام از دو حالت بیرون نیست، اگر تلفظ شود از مقوله کیف مسموع و اگر تصور نشود از مقوله امور ذهنی خواهد بود، و در هر دو صورت چگونه میتوان گفت: کیف مسموع و یا صورت خیالی یک شییء دارای چنین قوه و قدرتی است که در جهان تحولی ایجاد میکند، درحالی که خود اسم اعظم بنابر این فرض، معلول نفس و ذهن انسان است . ﭘس اگر اسمای الهی اعم از اسم وسیع و عام، یا اسم خاص تاثیری در آفرینش دارند، به خاطر واقعیتهای آنها است، نه به خاطر الفاظی که از آنها حکایت میکند و نه به خاطر معانی بی اثری که از آنها در ذهن پدید میآید; طبعا باید گفت مؤثر در هر چیز خدا است. از آن نظر که واقعیت این اسماء را دارد، نه لفظ مسموع مؤثر بوده و نه مفاهیم محض . از طرف دیگر خدا نوید میدهد که من دعای دعوتکنندگان را اجابت میکنم و میفرماید: «... اجیب دعوة الداع اذا دعان... » ، ولی مقصود آیه هر نوع دعا نیست، ولو دعایی که هنوز از اسباب طبیعی منقطع نشده و توجه کامل به خدا تحقق نیافته است، بلکه ناظر به کسی است که از هر سببی چشم بپوشد و فقط به پروردگار خود توجه کند; در این صورت با حقیقت اسمی که با در خواست او کاملا مناسب است، ارتباط پیدا میکند و واقعیت، اثر خود را میگذارد و دعای او مستجاب میشود و این است معنی خواندن با اسم، و لذا هرگاه انسان با اسمی که ارتباط برقرار کرده، اسم اعظم باشد، همه چیز از او اطاعت میکند و دعای او مستجاب میشود . این که میگویند خدا اسم اعظم را به برخی از پیامبران آموزش داده، مقصود این است که راه انقطاع از غیر خدا و توجه به خدا را به روی آنان باز کرده که در همه جا با و اقعیت این اسم، ارتباط برقرار میکنند و دعای آنان مستجاب میشود . و روایات دیگر را هم باید چنین تفسیر کرد و اسمای لفظی و صور ذهنی را، اسم اسم نامید. پس خواص تاثیرات اسماء الهی و به ویژه اسم اعظم، مربوط به حقایق آن هاست و نه لفظ آنها و یا معنای ذهنی آن ها، و تخلق شخص گوینده به صفات الهی و متصل شدن او به حقیقت اسمای الهی خداوند است که زمینه استجابت دعا را فراهم می کند و می تواند علت برخی تصرفات باشد؛ همان گونه که در دعا حقیقت طلب و دل بریدن از دیگران، یکی از علل بهره مندی از فیوضات است و نه لفظ و یا معنای ذهنی دعا . البته کلمات و الفاظ نیز یاد آور حقایق هستند و از این رو مورد احترامند، ولی تاثیر اصلی مربوط به همان حقایق است. پس تا کسی آمادگی درونی و صفای لازم را حاصل ننماید، هرگز به اسم اعظم خداوند دست نخواهد یافت، به خلاف اسم لفظی که ممکن است از هر کسی خارج شود . رابعا: در عرفان اسلامی، آمده است که از سویی نظام اسمای الهی در واقع توجیه کننده ی خلقت عالم است و عالم همه عرصه ی جلوه نمایی اسماء و صفات حق است وهر یک مظهر اسمی از اسماء الهیه می باشند و از سویی دیگر ازجمله ی اسماء اسم اعظم است و اسم اعظم جامع جمیع صفات حق می باشد ، پس مظهر اسم اعظم باید حائز کمالات مظاهر دیگر باشد و این همان انسان کامل است که از آن به حقیقت محمدیه هم تعبیر می آورند . نتیجه این که شما با دقت در این چند نکته ای که بیان کرده ایم می توانید به پاسخ هر دو سؤال خود دست یابید. (دقت کنید) اما در پایان خوب است به این جمله هم توجه کنید: از مرحوم دولابی نقل است که فرمود: تو اسم اصغر خدا را به من نشان بده تا من اسم اعظم را به تو نشان بدهم. مگر می شود اسم خدا اصغر باشد؟ نفسالرحمن، ص 310; بصائر الدرجات، ص 9 – 22 8. نفس الرحمن، ص 310; بصائر الدرجات، ص 9 - 228 . ن مل /40 سوره آل عمران، آیه 49; نفس الرحمن، ص 310 . نفس الرحمن، ص 311; بصائر الدرجات، ص 230 . نفس الرحمن، ص 311; اثبات الهداة، ج 5، ص 194 . . الاختصاص،ص 8; اختیار معرفة الرجال، ص 11; بحارالانوار، ج 22، ص 341; بهجة الامال، ج 4، ص412;الدرجات الرفیعة، ص 210 . اعراف/175 "و بر آنها بخوان سر گذشت آن کس را که آیات خود را به او دادیم ،ولی (سرانجام) خود را از آن تهی ساخت و شیطان در پی او افتاد و از گمراهان شد" اعراف/175 و176 " ولی (سرانجام) خود را از آن تهی ساخت و شیطان در پی او افتاد و از گمراهان شد و اگر می خواستیم (مقام) او را با این آیات (و علوم و دانشها) بالا می بردیم (اما اجبار بر خلاف سنت ماست ،پس او را به حال خود رها کردیم)و او به پستی گرائید ، و از هوای نفس خود پیروی کرد ، مثل او همچون سگ (هار)است که اگر به او حمله کنی ، دهانش را باز فورا زبانش را برون می آورد، و اگر او را به حال خود واگذاری ،باز همین کار را میکند ، (گوئی چنان تشنه دنیا پرستی است که هرگز سیراب نمی شود) این مثل گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند ." ب حارالانوار، ج 27، ص 25 ب حارالانوار، ج 27، ص 25 و26 ب حارالانوار، ج 27، ص 28 - تفسیر نمونه، ج 7ف ص 30 ، جلد 15 صفحه 468 -476- دانشنامه رشد ، ذیل اسم اعظم بحار الانوار، ج 50، ص 176، شماره 55. دانشنامه رشد ، ذیل اسم اعظم بقره/186 (دعای دعا کننده را ، به هنگامی که مرا می خواند ، پاسخ می گویم. ) تفسیر المیزان ج 8 / 37 0و 37 1 تجلی و ظهور در عرفان نظری ، سعید رحیمیان ص 255-259 برای آگاهی از اختلاف نظر محققان در باره ی اسم اعظم، ر.ک.دائره المعارف تشیع ج 2 ص 167 نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب پيوندها تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان همه چیز و آدرس www.cactusdownload.lxb.irلینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد. نويسندگان |
||
|